چرا معاملهگری در عین سادگی سخت است
فهرست محتوا
چرا معاملهگری در عین سادگی سخت است
ویس مقاله:
چرا رسیدن به موفقیت در حرفه معاملهگری سخت است؟
سؤال خوبی است. اما اجازه دهید همین ابتدای مقاله یکی از پاسخهای اشتباه به این سؤال که خیلی از افراد فکر میکنند درست است را حذف کنم: به این دلیل که معاملهگران نمیتوانند یک سیستم معاملاتی قابل اطمینان پیدا کنند.
این پاسخ به هیچ عنوان نمیتواند درست باشد.
اگر گفته من را باور ندارید، فقط یک لحظه به این جمله فکر کنید که اگر این پاسخ درست بود، در این صورت تمام افرادی که یک سیستم معاملاتی ثابتشده دارند (یعنی سیستمی که سودآوری آن به اثبات رسیده)، الان باید به ثروتهای کلانی در بازار رسیده باشند.
پیدا کردن یک سیستم معاملاتی سودآور کار خیلی سختی نیست. فرقی نمیکند این سیستم چقدر ساده یا پیچیده است، فقط اگر قوانین آن به لحاظ ریاضیاتی منطقی باشد، در این صورت یک سیستم معقول و سودآور است. و باید این را بگویم که پیدا کردن یک سیستم معاملاتی، راحتترین قسمت حرفه معاملهگری است.
یکی دیگر از پاسخهای متداول به سؤال «چرا رسیدن به موفقیت در حرفه معاملهگری سخت است» این است: افراد مدیریت ریسک درستی انجام نمیدهند.
بسیار خوب، این پاسخ واقعا درست است، اما میتوان گفت این امر نتیجه مستقیم مطلبی است که در ادامه میخواهم به آن بپردازم.
ذهن ما طوری تکامل پیدا نکرده که بتوانیم به خوبی معامله کنیم. بلکه ذهن ما بگونهای تکامل یافته تا بتوانیم در دنیایی مملو از تهدیدهای فیزیکی، نجات پیدا کنیم و زنده بمانیم.
برای اینکه ببینیم چرا رسیدن به موفقیت در حرفه معاملهگری سخت و دشوار است، لازم است سفری در زمان داشته باشیم و به گذشته برگردیم.
ذهن انسان مدرن با تمام تواناییهای خارقالعادهای که در زمینه تحلیل، برنامهریزی و خلق چیزهای مختلف دارد، در طول هزاران سال گذشته و از زمانی که اولین گونههای انسانی یا همان هومو ساپینسها پا به زمین گذاشتند، تا حد بسیار زیادی تکامل پیدا کرده است.
اما ذهن ما طوری تکامل پیدا نکرده که معاملهگران خوب و سودآوری باشیم. بلکه ذهن ما طوری تکامل یافته که بتوانیم در دنیایی مملو از تهدیدات فیزیکی، نجات پیدا کنیم و زنده بمانیم.
چند لحظه به این مثال فکر کنید: تصور کنید شما هم یکی از انسانهای نخستینی هستید که هر روز به شکار میرود. حالا فکر میکنید نیازهای ضروری زندگی شما چه چیزهایی هستند؟
یک انسان نخستین، بطور کلی به ۴ مورد زیر نیاز داشت:
- غذا
- آب
- پناهگاه
- آمیزش جنسی
تمام موارد بالا برای اینکه زنده بمانید و تولید مثل کنید لازم و ضروری هستند. اما اگر زنده نباشید، هیچ کدام از این موارد معنی و مفهوم خاصی ندارند، قبول دارید؟
بنابراین، اولین اولویت ذهن انسان نخستین این بود که ببیند چه چیزهایی ممکن است به او آسیب برساند و هدف اصلی او این بود که با تمام وجود از آنچه زندگی او را تهدید میکرد، دوری کند.
به عبارتی دیگر، روی هارد دیسک ذهن انسان نخستین یک برنامه اجرا میشد: «کُشته نشو.»
این برنامه خیلی ساده، اما در عین حال بسیار مفید بود. و عملکرد بهتر اجداد بعدی ما در اجرای این برنامه، باعث شد عمرهای طولانیتر و فرزندان بیشتری داشته باشند.
روی ذهن ما هم همان برنامه قدیمی اجرا میشود که روی ذهن اجداد ما اجرا میشد. و حالا بعد از هزاران سال تکامل، تغییر زیادی رخ نداده است.
بله، مغز ما نسبت به آن گذشتههای دور تغییراتی داشته است. یعنی هم بزرگتر شده و هم اینکه در خیلی موارد بهتر عمل میکند. درست مثل اینکه اجزای یک کامپیوتر قدیمی مانند هارد دیسک، رَم و پردازنده را بهروز کنید.
اما علیرغم این تغییرات، ذهن ما همچنان همان برنامه قدیمی را اجرا میکند.
اگر در آینده بعضی اتفاقات سیاسی رخ دهد و مثلا تمام تکنولوژیها و دانش امروزی از روی زمین حذف شود، قول میدهم در عرض چند سال دوباره برگردیم به همان دوران تاریک عصرهای گذشته. و حتی بعد از چند سال دیگر، میرسیم به عصر حجر.
بنابراین، اگر هنوز هم همان برنامه قدیمی روی ذهن ما اجرا میشود، پس همچنان سعی داریم مثل گذشته تهدیدات فیزیکی را دفع کنیم.
ما از تهدیدات فیزیکی به سه طریق دوری میکنیم:
۱) ما تقریبا هر چیزی که با آن مواجه میشویم را بررسی و قضاوت میکنیم
این همیشه در حاشیه ذهن ما وجود دارد: این خوب است یا بد؟ امنیت دارد؟ به من آسیب میزند؟ مفید است؟
امروزه دیگر ذهن ما در مورد پلنگ و خرسهای وحشی به ما هشدار نمیدهد. بلکه موارد دیگری مثل نداشتن درآمد کافی، طرد شدن، عدم توانایی در تأمین هزینههای زندگی، شرمنده شدن و خجالت کشیدن در برابر دیگران و میلیونها مسئله دیگر جایگزین آنها شدهاند.
۲) ما همیشه تشنه امنیت و قطعیت هستیم
برای انسانهای نخستین، قانون کلی برای رسیدن به موفقیت این بود: هرچه بیشتر، بهتر. یعنی:
- هرچه سلاحهای شما پیشرفتهتر بود (و هرچه سلاحهای بیشتری داشتید)، غذای بیشتر و حفاظت بهتری داشتید.
- هرچه انبار غذای شما پربارتر بود، در مواقع کمبود احتمال بقای بیشتری داشتید.
- هرچه فرزندان بیشتری داشتید، احتمال اینکه یکی از آنها به بزرگسالی برسد و نسل شما را ادامه دهد، بیشتر بود.
بنابراین تعجبی ندارد که ذهن انسان مدرن هم همچنان دنبال چیزهای بیشتر است: پول بیشتر، عشق بیشتر، اندیکاتورهای بیشتر و … . و ما همیشه به دنبال قطعیت هستیم و سعی داریم حتی در موقعیتهایی که امکان وجود ندارد هم آن را ایجاد کنیم.
۳) نیاز ما به تعلق به یک گروه، به تمام جنبههای زندگی ما نفوذ میکند
یکی دیگر از نیازهای ضروری انسان نخستین این بود که به یک گروه تعلق داشته باشد. اگر قبیله شما را بیرون میکرد، طولی نمیکشید که گرگها و حیوانات وحشی شما را پیدا میکردند.
اما ذهن چطور از شما در برابر طرد شدن از گروه محافظت میکند؟
- به این طریق که میخواهد همیشه از جامعه پیروی کنید و سعی کنید با آن هماهنگ باشید.
- به این طریق که هر وقت میخواهید طرز فکر مختص خودتان را داشته باشید، شما را میترساند و آشفته میکند.
- به این طریق که همیشه شما را با سایر اعضای قبیله مقایسه میکند.
این موارد آشنا به نظر نمیرسند؟
ذهن انسان مدرن هم همواره به او از بابت عدم هماهنگی با جامعه هشدار میدهد. خواست و تمایل ما برای هماهنگی و همرنگی با جامعه بقدری فراگیر است که روی تمام کارهایی که انجام میدهیم تأثیر میگذارد.
بنابراین، تکامل به نحوی ذهن ما را شکل داده است که تقریبا میتوان گفت ناگزیریم به لحاظ روانی رنج بکشیم. یعنی همواره خود را با دیگران مقایسه میکنیم، قضاوت میکنیم، خودمان را نقد میکنیم، روی چیزهایی که کمبود داریم تمرکز میکنیم، همیشه به دنبال قطعیت هستیم، از آنچه داریم رضایت نداریم، انواع سناریوهای وحشتناک را تصور میکنیم، هیچ انعطافی نداریم و … که همه اینها ما را به شکست خوردنها و ضرر کردنهای همیشگی در بازار محکوم میکنند.
با این اوصاف جای تعجبی نیست که چرا رسیدن به موفقیت به عنوان یک معاملهگر، کار سختی است. آن برنامه قدیمی که روی هارد دیسک ذهن ما در حال اجرا است، باعث میشود نتوانیم بدرستی تصمیم بگیریم، به این دلیل که ما در مورد انتظارات خودمان خیلی سفت و سخت هستیم، اما در برابر قوانینی که برای خودمان وضع میکنیم، کاملا منعطف عمل میکنیم، در صورتی که باید کاملا برعکس باشد.
خبر خوب این است که ما میتوانیم یاد بگیریم که چگونه گرفتار اینگونه دامهای ذهنی نشویم. البته نمیتوانیم برای همیشه از این دامها خلاص شویم، چون بخشی از شرایط انسانی ما هستند، اما میتوانم بگویم که حداقل در ۷۰ درصد مواقع میتوانیم از آنها دوری کنیم.
به عبارتی دیگر، ما میتوانیم یاد بگیریم که افکار و حالات احساسی خود را خیلی بهتر مدیریت کنیم و در نتیجه گرفتار واکنشهای کورکورانه نشویم. چهار گامی که در ادامه توضیح میدهیم به شما نشان میدهد که چطور این کار را انجام دهید:
۱) آگاهی
شما باید بدانید که چطور گرفتار این دامهای ذهنی یا همان کدنویسی کهنه و قدیمی میشوید.
یعنی شما باید افکار و احساسات خود را درک کنید. در این صورت، شما متوجه میشوید که چطور میتوانید روابط خود را با افکار و احساساتی که دارید، تغییر دهید.
دقت داشته باشید که این گام بسیار مهم و واجب است و باعث میشود که بسیاری از جنبههای کدنویسی ذهنی خود را تغییر دهید. شما نمیتوانید بدون اینکه بدانید یک برنامه چطور کار میکند، آن را تغییر دهید.
۲) تمرین
بسیار مهم است که روی آن چیزی که میخواهید مسلط شوید، تمرین کنید. برای مثال معاملهگری را در نظر بگیرید. شاید با مطالعه کتاب و مقاله بتوانید در تمام مباحث مربوط به معاملهگری و سرمایهگذاری به یک کارشناس خوب تبدیل شوید. اما توجه داشته باشید که کارشناس شدن و اطلاع از تعاریف و تئوریها، تعیینکننده توانایی شما در معامله کردن نیست.
برای اینکه در معاملهگری قوی شوید، باید معامله کردن را تمرین کنید. هیچ جایگزین و راه دیگری هم وجود ندارد.
۳) فرایند
منظور از فرایند این است که به جای دنبال کردن معاملات سودآور و فرار از معاملات منفی، باید روی یک فرایند احتمالاتی ثابت شده که شما را به هدف مشخصی میرساند، تمرکز کنید.
در این صورت، دیگر نوسانات کوتاهمدت اهمیتی ندارند. تغییر طرز فکر از یک نوع تفکر که در نتایج کوتاهمدت گیر کرده به نوع دیگری از تفکر که به فرایند کلی ایمان دارد، باعث ایجاد حس سرزندگی و رضایتی در شما میشود که مستقل از شانس و اقبال است.
به این دلیل که اگر رضایت و خوشنودی شما بر پایه نتایج کوتاهمدت باشد (یعنی نتایجی که مدام نواسان دارند و در حال تغییر هستند)، دوامی نخواهد داشت. اما اگر یاد بگیرید که نتایج را رها کنید و به فرایند ایمان داشته باشید، خودتان از شکلگیری نتایج بلندمدت شگفتزده خواهید شد.
۴) قضاوت و ارزیابی
مهم نیست چقدر تجربه معاملاتی دارید یا اطلاعات شما در چه سطحی است. گاهی اوقات کار معاملهگری بسیار سخت و مشکل میشود. در این مواقع است که قوه قضاوت و ارزیابی وضعیت مفید واقع میشود. یعنی میدانید که با توجه به سطحی از دانش معاملاتی که در حال حاضر دارید، تمام تلاش خود را میکنید و در موقعیتی قرار دارید که باید باشید. بنابراین به سطحی از حس و حال خوب میرسید که از نوسانات و بالا و پایین شدن موجودی حساب معاملاتی شما مستقل است.
نتیجهگیری
هیچ راهی وجود ندارد که دفعتاً و ناگهانی ذهنیت کهنه و قدیمی خود را تغییر دهیم. تغییر همیشه در طول یک فرایند رخ میدهد. اما اگر مصمم باشید و گامهای بالا را اجرا کنید، پیشرفت میکنید و احتمال موفقیت شما در بازار تا حد زیادی افزایش پیدا میکند.
اگر رویکرد غیرمتعارفی نسبت به بازار داشته باشید، در نهایت نتایج غیرمتعارفی هم بدست میآورید.
گردآوری و ترجمه : آکادمی ویو
اینستاگرام آکادمی ویو
یوتیوب آکادمی ویو
دوره پرایس اکشن
دوره فراکتالی
آموزش فارکس
چه مقاله سنگین و جامعی
فکر کنم تمام عمر باید برای درک بهتر و تغییر بهتر این مقاله زمان گذاشت
فوق العاده بود ممنونم
مثل همیشه عالی .سپاسگذارم استاد عزیز
درود بر شما و همت والایتان
“نتایج را رها کنید و به فرایند ایمان داشته باشید، خودتان از شکلگیری نتایج بلندمدت شگفتزده خواهید شد.”
واقعا مفید بود ممنون از استاد امینو عزیز
سلام امینو عزیز. مقاله ی بسیار مفیدی بود. واقعا نباید شرایط رو در ذهنمون پیچیده کنیم. با یکم نظم ساده و دید بلند مدت تر ، به هدفمون میرسم و حس خوبی خواهیم داشت. تشکر.
مهم ترین عامل عدم موفقیت چه در بازار چه در زندگی همین ذهن کهنه و قدیمیه که ما رو برنامه ریزی کرده و بزرگترین مانع و عامل محدوده کننده موفقیت در هر زمینه ایست . ( به نوعی همون تصویر ذهنی قدیمی )
سه چیز وجود دارد که بسیار سخت هستند : فولاد ، الماس ، شناخت نسبت به خود .
آگاهی کامل نسبت به خود و شناخت خود نسبت به اون موقعیت : ضرر معاملاتی ، میدونی که اگه این کار و انجام بدی تنبلی میاد سراغت خیلی کمکت میکنه در ایجاد یک لایف استایل خوب .
آگاهی از رفتار خود را دست کم نگیرید
ممنون از استاد امینوی بزرگ بابت مقاله ی بسیار خوبتون. موفق و پیروز باشید
دوستان تبریک میگم که از این مهمترین قانون جهان هستی اطلاع پیدا کردین .
چی گفت .اگر به فرایند توجه کنین صددر صد موفق مشید اگر به نتایج معاملات یا موجودی حساب که چقدر ضرر کردم چقدر سود کردم ۱۰سال هم معامله بکنین سود نمیکنین .چون یک انسان زمانی میتواند در یک موضوع به هدفش برسد که کارش را درست انجام دهد نه اینکه دنبال نتیجه باشه .چون نتیجه حاصل کار درست را انجام دادن است.تمام
سلام و وقتتون بخیر استاد
باور دارم که عالی هستید
عالی بودعالی
از همون اول میخواستیم شعله زیر قابلمه قورمه سبزی معروف امینو رو زیاد کنیم تا سریعتر بپزه اما دریغ از اینکه جای اشتباه داشتیم تمرکز میکردیم و اونجا بخش بسیار کوچیکی از این سفر طولانی بود که داشتیم میدیدیم
ای کاش کسانی که تازه میخواستن وارد این حرفه بشن از ابتدا آگاه میشدن که برای معامله گر شدن هر چیزی که به نظرتون میرسه باید تغییر کنه و این کار بسیار سختی هست چون بخشهاییش هم اصلا دست خود اون فرد نیست و از گذشته داره با خودش حمل میکنه و بخش اعظمیش هم مربوط میشه به این ذهن و باورهاش
بهترینهارو آرزو دارم برا هممون در همه جهان ها
سلام خیلی موضوع مهم و خوب و لازمی هست برای صحبت بیشتر و آگاهی سپاسگزارم ارادتمند کامران تختی
عالی
فوقالعاده بود
سلام اقا من مطمعنم که نصف اونایی که خوندن وتعریف کردن اصلا متوجه نشدن چی شد….منظور از فرایند چیست و ما دقیقا چه فرایندی رو باید دنبال کنیم. خواهشن مستقیما برید سر اصل موضوع و مثال نزنید مثلا دانشجویی که به فرایند تحصیل توجه میکنه خودبخود دکتر خوبی میشه اونوقت پول خودش میاد و و .و…..الان اینجا منظور از دنبال کردن فرایند دقیقا چیست باتوجه به اینکه قبلش هم قید شده که معامله گر روش رو پیدا کرده پس فرایند قطعا نمیتونه یک استراتژی خوب بوده باشه..یعنی خیلی عامیانه بعد ازخوندن این مقاله الان باید چیکار کنیم؟؟
فرایند همین مسیریه که در جهت رسیدن به هدفت طی میکنی با خودت میجنگی با شرایطت میجنگی با تفکراتت میجنگی اطلاعات کسب میکنی اونارو خودت بازار میبینی تمرین میکنی…… کلا نباید از مسیر خستهه شی باید حال کنی با این مسیر حالا هرچقدر میخواد طول بکشه
تبدیل شدن به یک ادم ضرر ده تو بازار به یک ادم سودده.
امید وارم درست گفته باشم
برای مثال شما یک چک لیست داری واگاهی داری که چک لیست سود دهی است حال اگر به ضررها فوکوس کنی با مشکل مواجه میشی چرا که اگاهی داری فرایند سودده است پس نباید مثلا ۵تا ضرر متوالی باعث بشه که شما چک لیستو عوض کنی چون این چرخه تا ابد ادامه پیدا میکنه
خداوند شما رو برای جامعه تریدری حفظ کنه و امثال شمارو برای ایرانی ها زیاد کنه ❤️
واقعابعداز۵سال سابقه در بازارهای مالی وگذراندن چهار دوره اموزشی بهمراه روان شناسی چنین مقاله پرمحتواوتاثیرگذاری نخوانده بودم.دم شما گرم
پیدا کردن یک سیستم معاملاتی، راحتترین قسمت حرفه معاملهگری است.
منظور از فرایند این است که به جای دنبال کردن معاملات سودآور و فرار از معاملات منفی، باید روی یک فرایند احتمالاتی ثابت شده که شما را به هدف مشخصی میرساند، تمرکز کنید.
در این صورت، دیگر نوسانات کوتاهمدت اهمیتی ندارند. تغییر طرز فکر از یک نوع تفکر که در نتایج کوتاهمدت گیر کرده به نوع دیگری از تفکر که به فرایند کلی ایمان دارد، باعث ایجاد حس سرزندگی و رضایتی در شما میشود که مستقل از شانس و اقبال است.
به این دلیل که اگر رضایت و خوشنودی شما بر پایه نتایج کوتاهمدت باشد (یعنی نتایجی که مدام نواسان دارند و در حال تغییر هستند)، دوامی نخواهد داشت. اما اگر یاد بگیرید که نتایج را رها کنید و به فرایند ایمان داشته باشید، خودتان از شکلگیری نتایج بلندمدت شگفتزده خواهید شد.
در مورد آگاهی ۲ تا سوال داشتم
۱-از کجا بدونم گرفتار کد نویسی های قدیمی شدم؟
۲-چطوری خودم افکار و احساسات خودم رو درک کنم که بتونم تغییر بدم؟
بنظرم ذهن آگاهی یا مراقبه اونم بصورت مرتب و هروز
و نوشتن یا یادداشت روزانه یا چند روز یکبار افکار و احساسات
برای آگاهی این دو مورد صد در صد مفید.